English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4149 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
datum time U ساعت تعیین محل زیردریایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
datum U سطح مقایسه
datum U پایه
datum U داده ها
datum U مبنا
datum U سطح مبنا
datum U سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
datum U داده
datum U اطلاع
datum U ماخذ
datum U یک واحد داده
datum U مبدا
datum U مفروض
datum U اثر جذر و مد دریا محل زیردریایی در عمق اب
datum level U سطح اب دریا
datum level U سطح اب ازاد
datum line U خط مبنا
datum line U خط مبداء
sense datum U امر محسوس وقابل تحلیل
sense datum U شیی محسوس
datum point U نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
datum plane U سطح مبنای اب دریا
datum plane U افق مبنا
datum plane U سطح مبنای ارتفاع
datum line U خط مبنای سنجش
datum line U خط مقایسه
datum error U اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
datum deck U پل مبنا
hydrographic datum U سطح مبنای تعیین ارتفاع اب
altitude datum U ارتفاع از سطح دریا
datum line U خط پایه
chart datum U مبنای عمق نقشه
reference datum U سطح مبنای نقشه برداری سطح مبنا
reference datum U سطح افق بار یاوزن هواپیما
known datum point U ایستگاه معلوم
known datum point U نقطهای با مختصات وگرای معلوم
hydrographic datum U سطح مبنای اب نگاری
height datum U سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
geodetic datum U سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
altitude datum U سطح مبنای ارتفاع سنجی
lower water datum U معدل پس رفت اب دریا
meteorological datum plane U ایستگاه مبنای هواسنجی
datum sweeping mark U علامت مبنای روبش
datum dan buoy U علایم شناور دریایی عمقی بویه عمقی علایم عمقی تعیین مسیر مین گذاری شده در اب
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
to know the time of d U هوشیاربودن
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
on time U مدت دار
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
once upon a time U روزی
once upon a time U روزگاری
once upon a time U یکی بودیکی نبود
one at a time U یکی یکی
out of time U بیموقع
out of time U بیگاه
time out <idiom> U پایان وقت
in the time to come U اینده
time after time <idiom> U مکررا
to know the time of d U اگاه بودن
in no time U خیلی زود
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time U درست بموقع
off time U وقت ازاد
off time U مرخصی
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
in the mean time U ضمنا
in the time to come U در
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
out of time U بیجا
time in U ادامه بازی پس از توقف
behind time U بی موقع
behind time U دیر
It's time U وقتش رسیده که
at the same time U در عین حال
at the same time U در ان واحد
at the same time U ضمنا"
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
time is up U وقت گذشت
time will tell U در آینده معلوم می شود
take your time U عجله نکن
in time U بموقع
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time U در زمان دیگری
There is yet time. U هنوز وقت هست.
in time U بجا
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
old time U قدیمی
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
mean time U زمان متوسط
all the time <idiom> U به طور مکرر
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> U برای مدتی
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
from time to time <idiom> U گاهگاهی
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
about time <idiom> U زودتراز اینها
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
mean time U ساعت متوسط
Our time is up . U وقت تمام است
down time U مرگ
down time U زمان تلف
down time U زمان توقف
down time U وقفه
down time U زمان تلفن شده
down time U مدت از کار افتادگی
At the same time . U درعین حال
on time <idiom> U سرساعت
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
many a time U بارها
one-time U پیشین
all-time U بالا یا پایینترین حد
all-time U بیسابقه
all-time U همیشگی
down time U زمان بیکاری
what is the time? U وقت چیست
what is the time? U چه ساعتی است
what time is it? U چه ساعتی است
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
i time U time Instruction
from time to time U هرچندوقت یکبار
from time to time U گاه گاهی
one-time U قبلی
many a time U چندین بار
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
two-two time U نتدودوم
three-four time U نت
four-four time U چهارهچهارم
for the time being U عجالت
from this time forth U ازاین پس
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین ببعد
one-time U سابق
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
time out U معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
any time <adv.> U همیشه
at any time <adv.> U درهمه اوقات
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
some time or other U یک وقتی
time out U ساعت غیبت کارگر
time U ساعتی
some time U یک وقتی
some time U مدتی
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time out U مهلت
time out U تایم
time out U ایست
time out U وقفه فاصله
some time or other U یک روزی
specified time U وقت معین
time U فرصت موقع
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U وقت قرار دادن برای
time U ثیر قرار میدهد
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U تایم
time U فرصت
time and again U بکرات
time and again U چندین بار
there is a time for everything U دارد
there is a time for everything U هرکاری وقتی
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
two time U دو حرکت ساده
at any time <adv.> U همیشه
time U زمان
time U گاه
time U فرصت مجال
time U هنگام
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time U وقت
time U زمانه
time U ایام
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
against time U تایم گیری
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time [s] <adv.> U دفعه
There is still time before I go. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
against time U رکوردگیری
time [s] <adv.> U بار
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U TIفرمان E
any time <adv.> U درهمه اوقات
Recent search history Forum search
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1time is prceious it has great
2برنامه استخر
1امیدوارم جوش باشی
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1Waste of time & money if you can't man
1مدت زیادی است از شما بی خبرم
1for some time i did not have to speak much.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com